Today is Thursday, April 18, 2024. 6:12امروز، پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳. ۶:۱۲ تهران

Advertisement

« Hymn | Main | Pertinacity »

Dr. Is Coming!

و ما هم اومدیم...
از شما چه پنهون، بالاخره این ام تی 3.31 مهدی نصیری ما رو وسوسه کردش که برای امتحان ام تی جدید هم که شده بیایم و به جمع لاگنده های این بلاگ بپیوندیم.
راستش چند وقتی میشد که دیگه تو وبلاگای قبلیم خیلی منظم نمی نوشتم، چون احساس می کردم دیگه حداقل از من گذشته و دیگه جذابیت قدیم رو برام نداره. چون تقریبا تو این چهار-پنج سال عمر وبلاگ نویسی تقریبا همه مدل وبلاگ نوشتنی رو تجربه کردم.از اون زمانی که کل وبلاگ نویسای فارسی سی چهل نفر بیشتر نمی شدیم و وبلاگ نوشتن آخر کلاس دنیا بود، همه مدل هویت رو توی این دنیای مجازی تجربه کردم.

یه زمانی، صِرفِ (؟) وبلاگ نوشتن خودش کلی کلاس بود و ما هم مثل خیلیای دیگه روزمزه می نوشتیم. بعدش دپ بودن شد مدِ روز وبلاگا و ما هم از اونجایی که دستمون باز بود تو داشتن شخصیت های کاملن* مختلف (و گاهن* متضاد)، یه وبلاگم توی این مد زدیم. باز هم گذشت و دوره دوره ی وبلاگای پورنو و اروتیک نویس شد (یاد ندای افکار پراکنده یک زن منسجم به خیر ). توی این دوره تقریبا همه ی میوه ها توی این وبلاگستان پیدا می شدن. از توت فرنگی خدا بیامرز بگیر تا آلبالو و لیمو ترش و هلو و زرد آلو و ...(شما فکر کن ما از اینا ننوشتیم). در کنار همی ی اینا، سیاسی نویسی و غر زدن های بی خود و فحش دادن به مملکت و صاب مملکت رواج داشت. کلا اپوزیسیون همیشه کلاس خاص خودشو داشته. هر کی میخواست یه ذره بگه من روشنفکرم، حتما یه نموره باید ته مایه ی سیاسی و از همه جا شاکی بودن قاطی نوشته هاش میکرد.
گذشت و گذشت، تا اینکه دست فیلترینگ به این تنها جایی که برای خودمون داشتیم رسید و همه رو قلع و قمع کرد. کافی بود یه کلمه که یه ذره پتانسیل بد داشت تو وبلاگت باشه تا وبلاگ تو هم سر به نیست بشه. و دیری نپایید که این آمار از وبلاگ به خود آدما سرایت کرد و بگیر بگیرا شروع شد. هر مدل میتینگی تبعات وحشتناکی داشت برای شرکت کننده هاش. کافی بود توی دو سه جا دیده بشی و از همه بد تر یه ذره بچه معروف باشی تا... ( اوه اوه، زدم تو مد سیاسی، فردا خودمون رو هم...).
ولش کن،اصلا هدفم تاریخچه گفتن نبود، ولی تبدیل شد به یه شکوائیه... ( یادم باشه یه تاریخچه مفصل از این تاریخ پنج ساله بنویسم)
آهان، اینو می خواستم بگم که طی تمام این دوران که می لاگیدیم، دنیامون یه فرق اساسی داشت با نوشتن توی این وبلاگ. و اونم اینکه توی تمام دوره های قبل، تو می تونستی هویت واقعیت رو پنهان کنی و یه آدم کاملا متفاوتِ دیگه باشی ( نمیگم این لزومن خوبه. با خوبی ها و بدی های خودش). بدون اینکه کسی بخواد بهت چیزی بگه یا هر چیز دیگه ای. آزاد بودی، آزاد ِ آزاد. اما اینجا به محض اینکه ما این مطلب رو از مقام عظمای لگایت، حاج مهدی نصیری (د.و.م**)پرسیدیم، با پاسخ قاطع ایشون مواجه شدیم که فرمودند: "خیر". جزو قوانین اینجاست که هویت ات باید واقعی باشه...
خلاصه، ما هم گفتیم : "چشم"، این مدلی اش رو تا حالا تجربه نکرده بودیم که داریم میکنیم... بالاخره اینم جذابیت خودش رو داره. خدا خودش به خیر کنه.


پ.ن.
*: غلط نیست. از قصد با نون نوشتمشون
**: فعلا این آقا رئیسه. بعدن میگم مخفف چیه.